در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراري تو را خواست
و من مي دانم چرا خواست
و مي دانم كه پوچ هستي و اين لحظه ها پژمرده اند
كه نامش عمر و دنياست
اگر باشي تو با من خوب و جاويدان و زيباست
به پندار تو
جهانم زيباست
ديده ام بيناست
جامه ام ديباست
زبانم گوياست
قفسم طلاست
به اين مي ارزد كه دلم تنهاست؟